
محمدرضا تحت تاثیر مداوم یک کانال تلگرامی، به تخت بودن زمین شدیدا باور دارد و اما در طرف دیگر یاسمن به علت مضحک به نظر آمدن این حرف میگوید محمدرضا یک متوهم است!
این دو سالها مناقشه خود را بر سر شکل واقعی زمین حفظ میکنند تا این که یاسمن با خود میگوید اگر حق با محمدرضا باشد چه؟ اگر دلایل او جدی و واقعی باشند چه؟
در همین حین محمدرضا نیز با خود فکر میکند که اگر زیادی سخت گرفته باشد و کمی بیش از حد نسبت به دهها سازمان فضایی در جهان شکاک شده باشد تکلیف چیست؟
در این مثال فرضی ما شاهد دفع و جذب دو نظر متناقض هستیم که به صورت خیلی نرم درحال رسوخ به ذهن محمدرضا و یاسمن هستند. نظریاتی که متعصبانه و بدون مبنای خاصی به وجود آمدند و تبدیل به باور آن دو شده، اکنون در قالب چند سوال پرسشی که شروع آن با “اگر” است به سمت فروپاشی میرود.
اینجا یاسمن و محمدرضا چند انتخاب بیشتر ندارند:
“اگر”های خطرناکِ جهان و شکنندگی باورهای کاذب:حالت رایج و معمولا کاری است که بیحوصلهترها انجام میدهند. همیشه در حالتی ۵۰/۵۰ مناقشه را نگه میدارند و پرونده را میبندند.
پذیرش یا انکار:یعنی نظرات متناقض به دو طرف منتقل میشوند و تبدیل به باوری جدید در فرد در آنها میشود. این هم به قدر باور اولیه شکننده است.
تحقیق و درک متقابل:کاری که معمولا پس از رسیدن به این نوع “اگر”ها انجام نمیشود تحقیق اصولی و علمی است. تنها پس از گذراندن این مرحله انسان میتواند باوری درستتر، باپشتوانه صحیح و مقتدر داشته باشد.
🌚در نتیجه بر انسان لازم است بیش از پیش به این نوع “اگر”ها اهمیت بدهد زیرا میتواند هسته باورهای آتی اورا ساخته یا نابود کند. این که خروجی باور یک فرد علمی و صحیح باشد، معلول این است که چقدر روش تحقیق او علمیتر و تفکر او متکی بر اصول تفکر انتقادی باشد